در اینکه شعر و به طور کلی ادبیات، بیانی ضمنی و غیرصریح دارد کمتر تردیدی میتوان داشت. اساسا یکی از خصائصی که ادبیات را از دیگر آثار مکتوب متمایز میکند، همین ویژگی کناییبودن آن است. اما در باب اینکه چنین ویژگی و خصلتی حاصل چه عناصر و کدام کاربردهای زبانی و بلاغی است، تامل باید کرد.مسئله اصلی این مقاله، شناسایی و بررسی چند نمونه از شگرد «نمایش» در شعر است. نمایش یا همان کنش و واکنش، که از اجزای بنیادین ادبیات دراماتیک به حساب میآید، در شعر نیز حضوری چشمگیر دارد و حاصل کارکرد این حضور، گریز از بیان مستقیم و صریح، و گرایش به ادای معنی از رهگذر کنایه است. افزون بر این، نمایش، زمینههای ابهام و اضمار را میگستراند و اسباب تفسیر و تاویل را فراهم میآورد. در این مجال پس از طرح کلیاتی پیرامون دلالتهای ضمنی نمایش و وصف، کارکرد این شگرد را در پارههایی از داستانهای شاهنامه بررسی خواهیم کرد.